مفردات گویش مصری 🇪🇬
اکنون می خواهیم کلمات و اصطلاحات مهم خاص گویش مصری بپردازیم. این مطلب را از دست ندهید!
قطعا هر زبانی کلمات و اصطلاحات خاص خودش را دارد که نظیر آن ها کمتر پیدا می شود. گویش مصری هم دارای کلمات جدیدی است که می خواهیم آن ها را برایتان بررسی کنیم.
این مفردات عبارتند از:
عایز ، وحش ، ساب ، اتساب ، شال ، اتشال ، یاما ، کده ، حاجة ، أتاري ، برضو ، زي ، أدّى ، آدي ، كويس ، أمال ، تملي ، قصاد ، بص ، أوي ، نفسي ، ماهو ، بقى ، فضل ، لسه ، قوام ، فُعَيَّل ، راجل ، ست ، واد ، ترابيزة ، اوضة ، جنية ، جدع و أفندي (أفندم) .
عايز
یکی از پرکاربردترین کلمات مصری، کلمه ی عایز است.
معنا و معادل
عايز به معنای خواستن است.عایز فقط در مصری موجود است و در عربی فصیح ، انا عايز معادل أريد يا أبغي و در شامی معادل بدي و در خلیج معادل أبي(أبغي) و در مغرب همچنان أبغي است.
ساختار
عایز اسم فاعل فعل اجوف عاز_يعوز است ولی اکثر مواقع به شکل اسم فاعل صرفی به کار می رود و کمتر به شکل فعلی به کار می رود. خود عایز دارای دو شکل عاوز (بدون اعلال) و عایز است که بستگی به لهجه های جزئی مصری دارد عاوز در لهجه ی بحراويه و عایز در لهجه ی صعیدیه است. صرف فاعلی آن هم عايز/عايزة/عايزين است.
مفعول
عایز می تواند دو مفعول هم بپذیرد (از کسی چیزی خواستن) و اولین مفعول (از ...) به آن می چسبد مثلا عایزك تفضل معایا (از تو می خواهم با من بمونی) و نیز می تواند اولین مفعول را با من... بیان کند مثلا عایزك...=عايز منك... . مفعول اول می تواند محذوف هم باشد. پس سه حالت برای مفعول اول داریم :۱)ذکر مستقیم ۲)به شکل من... ۳)عدم ذکر (تک مفعولی). مفعول دوم می تواند مفرد بیاید یا حتی جمله باشد.
مثال ها:
عايزة تاني ايه؟ (دیگه چی میخوای؟) _ عايزني اقولك اني دايبة من زمان في هواك؟! (ازم میخوای [علناً] بهت بگم خیلی وقته تو عشقت سوخته ام؟!) _ لو عُزت نجمة من السماء هجيبها ليك (اگه ستاره ای از آسمون خواستی برات میارم😍) _ يا خسارة بتيجي الحاجة لما الواحد ميعوزهاش (ای وای که اون چیز داره میاد اما [دیگه] اون کس نمیخوادش) _ مش عایزة انام دلوقتي! (الان نمیخوام بخوابم!) _ راجع عشاني عايز حناني (به خاطر من برگشته ای مهر و محبت منو میخوای) _ عايزاك انا باستمرار تضحك و تعلي الضحكة (من ازت میخوام همیشه بخندی و [صدای] خنده رو بالا ببری!) _ عايزة اقولك حاجة (میخوام یه چیزی بهت بگم) _ مش عايزين نعيش كده (نمیخوایم اینجوری زندگی کنیم) _ مش عايزك تبعد عني ثواني (ازت نمیخوام حتی چند ثانیه هم ازم دور شی) _ مش عايز حد تاني ([جز تو] کس دیگه ای رو نمی خوام) _ مش عايز حبيب بعدك (بعد تو [جز تو]عزیزی نمیخوام)
وحش
در گویش مصری، کلمه ی وحش و انواع صرف آن کاربرد زیادی دارد.
معنا و کاربرد
وحش فعلی متعدیست و به معنای "دلتنگ کرد" است. این وجه معنایی در واقع به معنای آن است که معشوق و محبوبی ، عاشقش را با غیابش موحوش و پریشان می کند؛ و عاشق در تنهایی اذیت می شود. وحش در سایر گویش های عربی یافت نمی شود و از قرینه های گویش مصری به شمار می رود. علاوه بر این مصری ها وقتی مدتیست یکدیگر را ندیده اند از وحش استفاده می کنند.
ساختار
وحش همانند سایر فعل ها صرف می شود و با اینکه یک فعل مثال واوی است ولی در عامیانه در فعل مضارع یا امر حرف عله ی آن حذف نمی شود؛ پس مضارع آن به صورت یوحش و امر آن اوحش است.
اسم فاعل صرفی آن نیز خیلی کاربرد دارد و به صورت واحش/واحشة/واحشين در می آید. ضمایر متصل هم به آن اضافه می شوند مثلا انتا واحشني یعنی بتوحشني (مرا دلتنگ می کنی). یا مثلا انا واحشاك=واحشة+ك (من دلتنگت کرده ام) که متکلم مونث است.
معادل
معادل وحش در غیر از مصر، به صورت مستقیم وجود ندارد؛ یعنی به ناچار باید مفعول آن را فاعل فعل اشتاق و فاعل آن را ضمیر متصلی که بعد از إلى می آید قرار دهیم. شاید گیج شده باشید اما با ذکر یک مثال برایتان واضح خواهد شد مثلا وحشتني که از وحشت+ني تشکیل شده دارای مفعول ني(نون وقايه+ي) است و متکلم وحده است این مفعول فاعل اشتاق می شود پس می شود اشتقت و اما فاعل وحشتني، ضمير بارز ت مخاطب است پس ضمیر ك را پس از إلى قرار می دهیم (إليك). نهایتا وحشتني=اشتقت إليك. به فارسی : مرا دلتنگ کرده ای=مشتاق تو شده ام.
مثال ها:
آهنگ های زیادی با این مضمون سروده شده اند مثل آهنگ وادي يا حليوة از البوم فراشة الوادی از هیفاء وهبي:
واحشاني يا ليالي الأهل و الأصحاب آه يا عيني يا ليلي ليه بينا غياب
ای شب ها! خونواده و دوستام دلتنگم کردن آه ای چشمم ای شبم چرا بین ما غیاب هست
و يا وادي يا حليوة انتا واحشني مشتاقة أوي أوي انتا واحشني
و ای دره(منظور دره و زیستگاه او) ای شیرین! تو منو دلتنگ کرده ای خیلی خیلی اشتیاق دارم تو دلتنگم کرده ای
و انا هنا في الوادي و حبيبي مش راضي علشان انا انا انا واحشااااه
و من اینجام تو دره و عزیزم راضی نیست چون من دلتنگش کرده ام
و واحشني البيت و جيراني كمان و ولاد بلدي الجدعان
و خونه دلتنگم کرده همسایه هام هم همین طور و حتی بچه های قوی شهرم
و ايام البعد بالطول بالعرض هتعدي و نرجع زي زمان
وروز های دوری با طول و عرض (هر جوری که هستن) خواهند گذشت و ما مثل اون زمان بر می گردیم (پایان آهنگ)
_ وحشتيني يا حبيبتي (دل تنگم کردی عزیزم) _ بتوحشني (دلتنگم می کنی) _ وحشتْني حبيبي بجد عينيك (عزیزم چشمات واقعا دلتنگم کردن) _ انتا وحشتني و معاك يا حبيبي حيرتني (تو دلتنگم کردی و منو با خودت عزیزم حیرت زده و گیج کردی!) _ نسيتني يعني مش واحشها ولا منسيتنيش؟ (فراموشم کرده یعنی دلتنگش نکردم؟ یا فراموشم نکرده؟)
ساب
معنا و معادل
ساب به معنای رها کرد، ول کرد، گذاشت و ... است. معادل آن فعل وذر ، ودع ، ترك یا خلّى است که دقیق ترین معادل آن همان ترك است. ساب نیز فقط در مصر کاربرد دارد.
ساختار
ساب فعلیست اجوف (مثل عاز) اما یایی است و مضارع آن يسيب است. امر آن کاربرد زیادی دارد و چون در عامیانه حرف عله حذف نمی شود به صورت سيب در می آید. شکل فاعلی آن ، یعنی سايب ، نیز رایج است .
مثال ها:
سيبيني شوية (یه خورده ولم کن) _ يا عم سيبك انا مش حبيبك (عمو ولت میکنم من عزیزت نیستم) _ متسيبنيش (رهام نکن) _ سبني اقول (بذار بگم) _ مش حسيبك و لو ثواني (تو رو رها نخواهم کرد حتی چند ثانیه) _ متقوليش ابدا ماهو انتي سايباني ساعات (هیچ وقت بهم نگو که تو حتی چند ساعت ترکم می کنی) _ سبت فراغ كبير (آسایش بزرگی رو ول کردم) _ سبتك تعیش (گذاشتم زندگی کنی) _ دايبة وحياة عنيك دايبة سايبة قلبي ف ايديك سايبة (می سوزم به جون چشمات! می سوزم میذارم قلبمو تو دستات میذارم) _ حتی لو هتسيب ماسيبكشي (حتی اگه ول کنی من ولت نمی کنم) _ سيبي نفسك (خودتو رها کن!) _ سيبوني اعلمو درس عمرو ماينسى (ولم کنین یه درسی بهش بدم تو عمرش فراموش نکنه)
اتساب
ساختار
اتساب مجهول ساب است ؛ مبحث مجهول را بعدا خواهم نوشت در همین حد بدانید در عامیانه اضافه شدن (ا)ن و (ا)ت فعل مجهول می سازد و در واقع باب های ساختگی انفعال (برخلاف فصیح قیاسی) و اتفعال تشکیل می شوند. مثلا کتب👈انكتب/اتکتب ، قال👈انقال/اتقال که به ترتیب معادل کُتِب و قيل در فصیحند. ساب هم مانند اتقال به شکل اتساب در می آید. مضارع آن هم یتساب است.
معنا و معادل
با توجه به اینکه اتساب مجهول ساب است، معنای رها شدن، ول شدن و ... می دهد و نیز معادل تُرِك در فصیح یا (ا)تخلى و اتّرك در سایر گویش های عامیانه است.
مثال: محمد ساب حنان 👈 حنان اتسابت (محمد حنان را رها کرد 👈 حنان رها شد)
شال
معنا و کاربرد
فعل شال خاص مصر نیست و در عربی عامیانه هم رایج است حتی در عربی فصیح هم (مثلا ماه شوّال) موجود است؛ اما چون در مصر کاربرد فراوانی دارد گفتم خالی از لطف نیست آن را هم برایتان بنویسم. معنای آن شال و کلاه نیست! معنای آن بردن و حمل کردن است و از این رو با دو حرف شروع و غایت من و ل (إلى) نیز به کار میرود. مثلا : شيل الكرسي من هنا لهناك (صندلی رو از اینجا ببر اونجا)
صرف فعلی آن شال_یشيل_شيل و صرف اسمی آن شايل/شايلة/شايلين است.
معنای مجازی
گاهی شال معنای مجازی معنوی نگه داشتن و حفظ کردن (به یاد بودن) میدهد. علت این وجه معنایی ، حمل کردن چیزی با خود در قلب یا ... است. این کاربرد با قراینی مانند في ، قلب و ... همراه است و مفعول آن چیزی معنوی است نه وسیله. مثلا : شايلين في قلبنا مصر (مصر رو در قلبمون نگه میداریم)
مثال ها
شايلين في عينيكو دموع (تو چشماتون اشک همراه دارین [گریتون گرفته]) _ شيلو (جابهجاش کن!) _ شِلتك في قلبي (تو رو تو قلبم نگه داشتم) _ کل دقة شايلها قلبي يا حبيبي انا شايلها ليك (هر تپشی رو که قلبم با خودش همراه داره عزیزم من اونو برای تو همراه دارم (یعنی تپش های قلبم برای توست))
اتشال
معنا و کاربرد
اتشال ، مجهول شال و به معنای حمل شدن و ... است ؛ همانند اتساب که مجهول ساب بود و نیازی به توضیح مجدد نیست.
مثال : انا شلت الكتاب 👈 الكتاب اتشال (من کتاب رو حمل کردم 👈 کتاب حمل شد)
یاما
معنا و معادل
یاما نیز از کلمات بسیار پر کاربرد و خاص مصر است. یاما به معنای چقدر (زیاد) ، بسیاااار زیاااد ، خیلیییی است. یاما معمولا قید است. می گویند یاما از يا+ما تشکیل شده که "یا" برای خطاب و توجه (مثلا یاليتني ، سبحانك يا لا اله الا انت) است که در اصل منادی بوده که منادای آن حذف شده که در اصل یا=يا ناس، يا فلان، يا رب و ... بوده است و "ما" هم برای تعجب است. یا ما (با فاصله) در فصیح وجود دارد و می گویند یاما ممکن است همان باشد. یاما معادل کتير (كثيرا) ، کم (کنایه) و قدايه (کنایه) ، اوي (بعدا خواهید خواند) و ... است.
مثال ها:
ياما قلبي داب بين الاشواق (چقدر قلبم بین علاقه ها سوخت) _ ياما حاولت اغير فيك بقالي زمان (چقدر تلاش کردم عوضت کنم برام خیلی وقته _ بقالها ياما شاغلة البال (خیلی خیلی وقته فکر رو مشغول کرده) _ ياما نفسي اشيلهم ف عيوني (چقدر دلم میخواد اون ها رو تو چشمام حمل کنم) _ ليلي نهاري تعال حبيبي قلبي ياما حبيبي خاف عليك (تو شب و روزم عزیزم بیا ؛ عزیزم قلبم خیلی نگران تو شد)
كده
معنا و معادل
از دیگر کلمات بسیار کاربردی و خاص مصر ، کِدَه است. کده به معنای اینگونه ، اینجوری ، اینطوری ، مثل این ، چنین و ... است. کده معادل كذا یا هكذا در عربی فصیح و هيك در لبنان است. اگر به یاد داشته باشید، کده جواب ازاي(چگونه) بود.
ساختار
اگر هنوز مبحث اسم اشاره را نخوانده اید اول آن را بخوانید. کدا یا کده (با های سکت) از ک+دا(ده) تشکیل شده. ك را که خوب می شناسید ؛ همان کاف تشبیه است اما با لهجه ی مصری با کسره تلفظ می شود نه با فتحه. اما ده اسم اشاره ی گویش مصری است و قبلا بحث آن را کرده ایم. پس كده یعنی مثل این و به طور کلی یعنی اینگونه. کده فقط با اسم اشاره ی مفرد مذکر (ده) به کار می رود هر موقعیتی هم که باشد زیرا ده به حال و وضع اشاره دارد و کلی است. پس كدي! و كدول! غلط است. در لبنان معادل آن هيك است. هيك هم از هكذا ساخته شده اما هاي اسم اشاره ی کلی شام است و طبق معمول بر کاف مقدم است پس هايك (هيك) ساخته می شود (برایتان جالب است که پس از کاف چیزی وجود ندارد!).
کاربرد ها
کده دو نوع کاربرد دارد:
۱) تنها و برای جمله بیاید و قید برای جمله محسوب شود. در این حالت معنای اینگونه،اینجوری،اینطوری می دهد. مثلا عملت كده (اینجوری انجام دادم)
۲) پیش از اسم بیاید و قید برای اسم محسوب شود. در این حالت معنای چنین، همچین! می دهد. مثلا كده بيت (چنین خانه ای)
نکته: قبل از کده یا حتی کذا در فصیح میتواند حرف جر هم بیاید مثلا من کذا= من شيء كذا
نکته: گاهی به خاطر لهجه کده را با کسره ی کشیده روی کاف و فاصله با د ادا می کنند یعنی كِ ِ ِ ِده.
نکته: گاهی کده ، "این" ترجمه می شود مثلا متقولیش کده (این حرفو نزن) که یعنی چیزی شبیه این.
مثال ها:
انا كلي كده ملك هواك (من تمام وجودم اینطور مال عشق توست!) ، كده نقعد قعدة رجالة (اینجوری مثل مردها میشینیم) _ انا كده كده انا مرتاحة لك (من اینجوری اینجوری من! با تو راحتم [عاشقتم]) ، عايز ايه اكتر من كده حب؟! (چی میخوای بیشتر از چنین عشقی؟!) _ و ازاي بتسيبني كده لوحدي؟! (چطور [میتونی] منو اینجوری تنها بذاری؟!)
حاجة
معنا و معادل
نه اینجا منظورمون التماس دعا و یا قاضي الحاجات و حاجت دل و نیاز و اینا نیست. در مصر حاجة معنای خاصی دارد. حاجة به معنای "چیز" است و بنابراین معادل شيء. تلفظ آن هم به علت بیان ج به صورت گ به شکل حاگه است. مثنای آن هم حاجتين و جمع آن هم حاجات است.
مثال ها:
الرقة دي آه يا سحر عنيها حاجة فوق خيالي (این مهربونی آه جادوی چشماش یه چیزی ورای تصور و خیال منه) _ أيوه كل حاجة فيا بتنادي لك (آره همه چیز در من تو رو صدا میزنه) _ الي بياخد حاجة غيرو من غير اذن نوتي! (اونی که چیز (وسیله) دیگری رو بدون اجازه برمی داره بچه ی شیطونیه!) _ بحب فيك حاجات و برضو فيك حاجات مبحبهاش شدتني حاجة ليك (یه چیزایی رو در تو دوست دارم [ولی] یه چیزایی هم در تو هستن که دوستشون ندارم [با این حال] یه چیزی برام شدت گرفت و مهم شد _ أيوه اتغيرت مفيش حاجة في الدنيا بتفضل على حالها (آره عوض شدم! تو این دنیا چیزی نیست تو حال خودش بمونه) _ -في ايه؟ -مفيش حاجة (-چی شده؟ -چیزی نیست) _ همو حاجة و انته حاجة انته غير الناس! (اونا یه چیزن تو یه چیزی تو غیر از مردمی!)
أتاري
معنا
اتاری نیز از کلمات ویژه ی مصر است. منظورمان بازی هواپیمایی آتاری نیست! اتاری معنای پیچیده ای دارد. اتاری به حالتی اشاره دارد که قبلا منتظر وقوع چیزی بوده اید اما اکنون چیزی جز آن رخ داده است. اتاری با غافلگیری و تعجب و نیز جا خوردگی همراه است. پس از اتاری باید ضمیر متصل یا اسم بیاید. معنای کاملا شفاف و دقیقی برای آن وجود ندارد ولی بهترین معنا برای آن، "اما الآن" یا "در حالی که" یا "خلاف انتظار و اعتقاد" و ... است. معادلی در عربی عامیانه ی سایر گویش ها هم طبیعتا ندارد.
نکته: همان طور که گفتیم اتاری معنای " در حالی که " هم میدهد پس با بینما در عربی فصیح تا حدودی معادل است.
ساختار
و اما ساختار: اتاری همان اتابی است. اتابی هم معادل إذا ب... در عربی فصیح است که از اذای فجائیه (غافلگیری) به همراه حرف جر باء تشکیل شده است جهت انتخاب ضمیر. ضمیری که بعد از اتاری می آید، در واقع فاعل یا آن چیزی است که واقعه به آن مربوط است.
صرف با ضمایر
اتاريه اتاريها اتاريهم
اتاريك اتاريكي اتاريكو
اتاريني اتارينا
نکته: برای متکلم وحده نون وقایه هم درج می شود یعنی اتاري+(ن)ي👈اتاريني
مثال ها:
أتاريني بفكر فيك (اما الآن به تو فکر میکنم) (توضیح: متکلم قبلا خیال میکرده میتونه مخاطب رو فراموش کنه و بهش فکر نکنه اما نتونسته و الآن اعتراف کرده داره بهش فکر میکنه _ اتاريك مش جاي! (اما تو نیومدی!) (توضیح: حالتی را در نظر بگیرید که کسی مهمانی را دعوت کرده اما مهمان هنوز نیامده. میزبان ناراحت شده و جا خورده.) _ اتاريك كدّاب (اما تو الآن داری دروغ میگی) (توضیح: کسی عقیده داشته مخاطبش راستگو هست اما خلاف تصورش تو زرد از آب درومده!) _ اتاري سنين عدت بحنين و احنا الاتنين محناش داريين (اما الآن سال ها با مهر گذشته اند در حالی که ما دوتا حواسمون نبوده) (توضیح: دو نفر هستن که مشغول چیزای مختلف شدن بعد سال ها یادشون افتاده و جا خوردن که ای وای! سال ها گذشته! و ... نکته: اینجا به جای ضمیر اسم آمده یعنی سنین) _ اتاري قلبو قاسي (اما الآن خلاف تصور قلبش سنگه) (توضیح: فکر کنم دیگه راه افتادید ؛ متکلم جاخورده که مخاطب سنگدله و قبلا اصلا اینجوری فکر نمیکرده)
برضو
معنا و معادل
برضو نیز خاص مصر است. برضو به معنای هم ، همچنین ، همینطور ، به همین ترتیب ، باز هم و ... است. برضو معادل أيضاً در عربی فصیح و کمان در سایر گویش های عامیانه است. البته اشتباه نکنید ! کمان در مصر هم به کار می رود اما برضو در خارج مصر خیر و این یعنی کمان عام بوده و در تمام گویش ها به کار می رود اما برضو فقط خاص مصر است. پس مصری ها برای این معنا دو کلمه دارند یکی برضو و یکی کمان.
اصل و ساختار
عده ای می گویند برضو از "برده" کلمه ای ترکی به همین معنا گرفته شده والله اعلم. به هر حال برضو به شکل برضه هم نوشته می شود که پایان آن های سکت ملحق شده است. البته نوشتن آن به همان صورت برده یا بردو هم رایج است.
نکته: معمولا در جواب مهما (اگر معنای بی فایدگی بدهد) از برضو استفاده می شود.
مثال ها:
-حبك حيرني -انا زيكي برضو (-عشقت سرگردانم کرد -من هم مثل تو!) _ مهما هقول عنك برضو شوية (هرچی از تو بگم بازم کمه) _ بحب فیك حاجات و برضو فيك حاجات مبحبهاش ... (یه چیزایی رو در تو دوست دارم [ولی] یه چیزهایی هم در تو هستن که دوستشون ندارم ... _في ناس ما معايا برضو بكون وحيد و في حبايب مهما تبعد جوة قلبي (یه مردمی هستن که وقتی با من هستن بازم تنها میشم و عزیزانی هستن که هرچقدر هم دور بشن درون قلبم هستن)
زيّ
معنا و معادل
زَيّ به معنای مثل و مانند است. زي نیز خاص مصر است. زي معادل كاف تشبيه در فصیح ، مثل در فصیح و خلیج ، متل در لبنان و كِيْف در مغرب است.
اصل و ساختار
درباره ی اصل آن دو نظر وجود دارد:
۱) از کلمه ی زيّ (با مصوت ي نه با فتحه) به معنای لباس گرفته شده و یعنی اینکه فلانی در لباس (= شبیه) فلان است.
۲) از کلمه ی سِيّ به معنای مانند گرفته شده است. سي در فصیح کاربرد دارد مثلا لاسيما. پس احتمالا سيّك=>زيّك.
احتمالا ازاي(چگونه) از ايه+زي (شبیه چه) تشکیل شده است.
زي باید یا اسم بپذیرد (که میتواند ضمیر هم باشد) یا به یک جمله وصل شود.
صرف با ضمیر
زيو زيها زيهم
زيك زيكي زيكو
زيي انا زينا
نکته: برای متکلم وحده چون دوباره ي اضافه می شود، برای مشخص کردن ضمیر منفصل تاکیدی انا را بعد آن می آوریم.
زيّما
چنانچه بخواهیم بعد زي جمله بیاوریم ، باید از "ما"ی مصدری (موصول حرفی) استفاده کنیم تا بتوانیم جمله ای را در امتداد یک کلمه (زي) بیاوریم. بنابراین داریم: زي+ما+جمله. زيما به صورت همانطورکه ،مثل اینکه و ... ترجمه می شود و معادل کَما (ك+ما) در فصیح یا مثل ما در گویش های دیگر است. مثال: زيما قلت هنجح نجحت (همانطورکه گفتم موفق خواهم شد موفق شدم).
مثال ها:
عارف بتعمل فيا ايه كلمة حبيبي؟ زي الي أول مرة بيحس بأمان (میدونی کلمه ی "عزیزم" با من چی کار میکنه؟ مثل کسی که اولین بار امنیت رو حس میکنه😍) _ بعيش احساس يا حبيبي زيما اكون عاشقاك (عزیزم در احساسی [و حالی] زندگی میکنم مثل اینکه عاشقت هستم) _ انت الي مفيش زيك تاني (تو کسی هستی که دیگه لنگه (مانند) نداری!) _ -حبك حيرني -انا زيكي برضو (-عشقت سرگردانم کرد -منم مثل تو) _ ماشافتشي عيني زي القمر ده لا لا لا! (چشمم مثل این ماهو ندیده نه نه نه!) _ حكاياتي الي انا عشتها كلها تشبه بعضها أولها غرام و تانيها أيام انا بفرح بيها و آخرها زيها زي غيرها! (داستان هایی که در زندگیم داشتم، همشون شبیه هم هستن! اول و دومشون عشقه روزی هایی که من باهاشون شاد میشم؛ و آخرشم همونطوره مثل بقیش!)
أدّى
معنا و معادل
أدى در مصر به معنای دادن است بنابراین معادل فعل أعطى است.
اصل
عده ای می گویند در اصل همان فعل أدى_يؤدي (ادا کردن) است. عده ای هم می گویند شکل تغییر یافته ی همان أعطى است چراکه در عراق هم اعطی را تغییر داده و معمولا به شکل انطی بیان میکنند.
صرف
این فعل که معتل ناقص است ماضی آن أدّى و مضارع آن يدّي و امر آن که خیلی هم کاربرد دارد إدّي است (حرف عله حذف نمی شود).
مثال ها
اديني اعيش في هواك (به من [اجازه] بده در عشقت زندگی کنم) _ اديلو سكة (یه راهی بهش [نشون] بده) _ ادي ده ناصر (اینو بده به ناصر) _ اديتو سنيني (سال های زندگیمو بهش دادم [و صرف اون کردم])
آدي
معنا و كاربرد
اول از همه اینکه آدي رو با أدى _ به خصوص امر آن إدي_ اشتباه نگیرید. آدي به معنای "همان ، آن و... " است و پس از آن باید اسم معرفه بیاید. آدي معادل أهو ، هو و... است.
مثال ها
توصیه میکنیم آهنگ آدي الملاك البريء رو بشنوید :ادي الملاك البريء ابو القلب الطيب أوي (این همون فرشته ی پاک واقعا خوش قلبه) _ ادي اللي كان كل شيء (همونیه که همه چیز [برای من] بود) _ آدي اللي انا ندمان على حبو (همونی که من به خاطر [از دست رفتن] عشقش پشیمونم) _در این مثال هم آدي به کار رفته هم أدى : آدي يا قلبي آدي يا عيني حبيب قلبي اللي اديتو سنيني (ای قلب من! ای چشم من! این همون عزیز دلمه که سالهای زندگیمو بهش دادم (مشغولش شدم)) _ آدي قاهرة آدي بلدنا (این قاهرست! شهرمون!)
كويس
معنا و کاربرد
کُوَيِّس (یا كُوَيْس) از کلمات خاص مصر است به معنای "خوب". پس از "ازايك ؟" (چطوری؟) میتواند جواب باشد یعنی (انا) كويس/كويسة من خوبم. میتواند صفت یا قید هم باشد مثلا: ده كتاب كويس (این کتاب خوبیه) و یا بتكلم بالمصرية كويس (مصری خوب حرف میزنم). یا مثلا ده كويس انو راح (بهتر که رفت!)
معادل
قطعا در عربی فصیح یا حتی عامیانه طيّب يا جيّد يا حَسَن معادل آن است. در عربی فصیح در جواب كيف حالك معمولا أنا بخير به کار میرود. در شام منيح و در عراق زين و در بعضی مناطق مليح هم کاربرد دارند.
أمّال
معنا و کاربرد
أُمّال (یا اومّال) هم خاص مصر است. أمال معنای نتیجه گیری میدهد یعنی بنابراین، از این رو، پس و ... .
معادل
طبعا معادل آن حرف "ف" است.
مثال:
يدن الديك اصحى قوام اعجن و اخبز و اسقي حمام أمال دنا بنت بلد أوي أمال دنا حلوة و جدعة أوي! (خروس میخونه بیدار میشم خمیر میزنم نون میپزنم و به کبوتر آب میدم بنابراین من واقعا دختر شهرم من واقعا شیرین و قدرتمندم! _ الطلاب:يا استاذ سيب الامتحان! الاستاذ: أمال إزاي اسقطكو؟ (شاگردا: استاد بیخیال امتحان شو! استاد: پس چجوری بندازمتون؟!)
تملي
معنا و اصل
تِمِلّي (يا تِمِللي) نیز خاص مصر است و به معنای همیشه، همش!، دائما و ... . احتمالا در اصل تملؤ يعنی باب تفعل از ریشه ی ملأ (پر کردن) بوده سپس همزه ی پایانی اش را تخفیف دادند و مثل حرف عله ی ياء در آمده.
معادل
در عربی فصیح میتوان دائماً يا أبداً یا لِلأبد را معادل آن دانست. در عامیانه و حتی در خود مصر هم دایما (همان دائما با قلب همزه به یاء) يا عَلى طول يا باستمرار مترادف آن هستند. در مصر تملي، علی طول و دایما رایج ترین است.
مثال ها:
تملي معاك (همیشه با تو) (توصیه میکنم این آهنگ زیبا رو گوش کنین) _ تملي فبالي و فقلبي ولا بنساك (همیشه تو فکرم و تو قلبمی و فراموشت هم نمیکنم) _ تملي حبيبي بشتاقلك تملي عنيا تندهلك ولو حواليا كل الكون بكون يا حبيبي محتاجلك (عزیزم همیشه مشتاق تو ام همیشه چشمام صدات میکنن حتی اگه همه ی جهان پیش من باشه بازم محتاج تو میشم) _ يالي زي الملاك و تملي تشغل قلوب الناس وياك (ای که مثل فرشته ای و همش دل های مردم رو به خودت مشغول میکنی) _ تمللي فقلبي هواك (عشقت همیشه تو قلبمه)
قصاد
معنا
قصاد هم ویژه ی مصر بوده و به معنای جلو، مقابل، روبه رو، در برابر و ... است و معمولا ضمیر یا عين به آن اضافه میشود. تلفظ آن: أُصاد
معادل
معادل آن در عربی فصیح أمام و در عامیانه و حتی مصر قُدّام است که در لبنان قِدّام (قاف مكسور) تلفظ میشود که تبدیل قاف به همزه (مثل قصاد) میشود یعنی أُدّام .
مثال ها:
في ناس ناسيهم قلبي و هما قصاد عينيا و في ناس مجرد افتکرها بكون سعيد (مردمی هستن که هرچند جلوی روم هستن [اما] قلبم فراموششون کرده و [در حالی که] مردمی هم هستن که وقتی فقط بهشون فکر میکنم شاد میشم) _ ياريت انا اشوفك قصادي (ای کاش من تو رو پیش روم ببینم) _ هوّ قصادي قصدي كده! (اون روبه رومه! همینو میخواستم!)
بص
معنا و اصل
فعل بَصّ_يَبُصّ_بُصّ به معنای نگاه کردن هم خاص مصر است. در اصل این فعل از عربی نبوده و از زبان قدیمی تر یا عبری گرفته شده که در اصل دو حرف بوده است اما حرف آخر آن را تکرار کردند و به صاد مشدد تبدیل شد. اکنون این فعل، فعلی مضاعف است و امر آن هم بُصّ است (مثل و بر وزن رُدَّ به معنای برگردان در عربی فصیح). امیدوارم علت این فرم در آمدن امر مضاعف را بدانید. اگر نمیدانید : (مضارع)يرُدُّ👈(امر)اُردُدْ (مثل همه ی امرها و کاملا هم صحیح اما به اختیار میتوانید با ادغام آن را ساده تر کنید) 👈(سکون حرف اول و دادن حرکت آن به حرف قبل) اُرُدْدْ 👈(رفع التقاء ساكنين با متحرک کردن حرف دوم)اُرُدْدَ👈(ادغام) اُرُدَّ👈(حذف همزه ی وصل زیرا حرف بعد آن متحرک است)👈رُدَّ
معادل
معادل بص در عربی فصیح، نظر است نه رأى ؛ چراکه معنای بص نگاه کردن به چیزی است نه دیدن عادی هرچند این چیزها اصلا هم مهم نیست. شاف نیز مثل رأى است پس شاف و بص با هم فرق دارند (در مصر هم شاف کاربرد دارد). همراه بص مثل نظر حرف "إلى" به کار می رود همچنین بدانید در عامیانه إلى بسیار شبیه ل ادا می شود.
مثال ها
لما عيني بتبص لو روحي تنسى نفسها (وقتی چشمم بهش نگاه میکنه روحم خودشو فراموش میکنه [و از خود بی خود میشم]) _ بص لي في عينيا (نگاه کن تو چشام) _ من دلوقتي مش مسموح لحد يبص ليكي (از الآن هیچکی حق نداره به تو نگاه کنه (غیرت!🔥)) _ طب بص هقولك (خب نگاه کن (وایستا) بهت بگم)
أوي
معنا و كاربرد
أَوي به معنای واقعا ، جدا ، بسیار ، خیلی و ... نیز خاص مصر است. أوي معنای قیدی دارد. أوي بیشتر قید صفت است.
اصل
اصل این واژه، قوي بوده که چون در مصر قاف به صورت همزه تلفظ می شود به این فرم در آمده و در کتابت هم همچنان با همزه می نویسند.
معادل
معادل آن طبيعتا در عربی فصیح جدا ، کثیرا و ... است. در عامیانه (حتی مصر) جدا ، کتير و... است. یاما در مصر هم مترادف آن است اما تفاوت های ریزی میان یاما ، کتير و أوي وجود دارد. أوي بیشتر قید صفت است و معنای واقعا میدهد تا اینکه مثل کتير معنای زیاد بودن برای فعل بدهد. یاما هم بیشتر حالت کنایه (چقدر) دارد و معمولا برای ماضی استفاده می شود.
مثال ها:
جميل(ة) أوي (واقعا زیباست!) _ بحبك أوي (خیلی دوست دارم)
نفسي
معنا و کاربرد
نِفْس+ضمير متصل خاص مصر بوده و به معنای میل درونی و خواست دل است نه به معنای خود و ... . این اصطلاح مترادف عايز است اما با این تفاوت که نفس ، خواست و تمایل دل را میرساند حال آنکه عایز ممکن است فقط قصد انجام کاری را برساند. در مقایسه با فعل تمنى هم باید گفت فعل تمنی معنای آرزو کردن را میرساند.
پس از نفس باید فعل به کار برود.
صرف
صرف آن نکته ی خاصی ندارد اما تقدیم شما!
غايب مخاطب متكلم
هو نفسو هي نفسها انت نفسَك انتي نفسِك انا نفسي
هما نفسهم انتو نفسكو احنا نفسنا
پرکاربردترین آنها نفسي (للمتکلم وحده) است. توجه کنید ضمیر "ي" در آن جهت وصل تلفظ نمیشود یعنی نفسي افعل 👈 نفس افعل
مثال ها
نفسي ارتاح انا بين احضانك (دلم میخواد تو بغلت آروم بگیرم😍) _ ياما نفسي اشيلهم في عيوني (چقدر دلم میخواد اونا رو تو چشمام نگه دارم [و از یاد نبرم]) _ نفسك ايه؟ (دلت چی میخواد؟) _ نفسي انام واصحى في حضنك واتنفس هواك (دلم میخواد در آغوشت بخوابم و بیدار شم و هوای تو رو تنفس کنم❤)
ماهو
معنا
ماهو (یا مَهو يا مَهُ) حرف ربط بوده و در واقع موصول حرفی است و "که ، که آن و ..." ترجمه میشود. ماهو باید بین دو جمله قرار گیرد و رابط باشد یا پس از یک جمله آمده و تعلیلی باشد.
ساختار
ماهو _همان طور که مشخص است_ از ما+هو ساخته شده که مای آن موصول حرفی معادل أنّ در عربی فصیح است و هو هم همان هُوَ است که مختوم به ضمه تلفظ میشود نه فتحه. هو هم در واقع معادل اسم أنّ است و ماهو روی هم معادل أنّه است.
صرف
ضمير بعد آن صرف میشود پس صرف آن به صورت ماهو/ماهي/ماهم/مانت/مانتي/مانتو/مانا/ماحنا درمیآید. ماهو میتواند به جای بقیه هم به کار برود و حتی بعد از آن ضمیر یا اسم هم بیاید. ماهو ، ماهي و ماهم برخلاف ضمایر تنهای عامیانه مختوم به تشدید نیستند یعنی مثلا ماهوّ تقریبا کاربردی ندارد.
کاربرد
ماهو دو نوع کاربرد دارد:
۱) کاربرد ربطی:
در اینجا ماهو بین دو جمله به کار میرود و رابط آن دو جمله است. مثلا بعد از فعل "قال" : متقوليش ابدا ماهو انتي سايباني ساعات ولا يوم مانا محتاج لِك كنتي شاغلاكي حاجات (هیچ وقت بهم نگو که تو منو چند ساعت ترک میکنی و نه حتی روزی اینکه من به تو نیاز داشتم یه چیزهایی مشغولت کرده بودن) . در این مثال ماهو و مانا حرف ربط قول بوده اند که در عربی فصیح معادل لا تقل لي أبدا إنّ... است. دقت کنید این نوع صله معادل أنَّ... است نه أن ناصبه.
۲) کاربرد تعلیلی:
این کاربرد معادل لأنّه... در عربی فصیح است و برای بیان علت به کار میرود. این کاربرد نباید میان دو جمله باشد بلکه پس از یک جمله میآید و علت را بیان میکند. در فارسی معادل "که ، چونکه و... " است. مثلا: متسيبنيش مانت كل عمري (ترکم نکن [چون] که تو تموم عمرمی) یا مثلا : مهما رحت وجيت ، مبتنساش هوايا مانت شاغل روحك بيا وبتدور ورايا! (هرچقدرم بری بیای [بی فایدست] عشقمو فراموش نمیکنی [چون] که تو روحت رو مشغول من کردی و پشت سرم دنبالم میگردی!).
بقى
معرفی
بقی یا بقا از کلمات خاص و پرکاربرد مصر است. بقی را بقِيَ نخوانید. بقَى از همین بقي بر وزن فَعِلَ در عربی فصیح گرفته شده که با ورود به عامیانه به علت سهولت بیان و ساکن کردن پایان آن بقيْ حاصل شده که اصلا شکل مناسبی ندارد دوباره تغییر یافته و اما این بار بر وزن فَعَل در آمده. هرچند تلفظ واقعی آن بَأَ يا بَآ است. مضارع آن يبقى و امر آن هم ابقى (بدون حذف حرف عله) است.
معنا
بقی کاربرد های زیادی دارد و در نتیجه معانی زیادی؛ اما خلاصه ی آنها: باقی ماندن ، (واقع و حاصل) شدن ، سپری شدن و گذشتن ، به حد رسیدن ، تدریج و مصاحبت فعل و ...
کاربرد ها
۱) بقى
بقی بدون داشتن قرینه ی خاصی مگر مع ، هنا و ... ، همان معنای فصیح (باقی ماندن و ساکن شدن) را می دهد مثلا: ابقى معايا (با من بمون) _مبقاش فيكي شئ يغريني (تو تو چیزی نموند که منو تشویق کنه) . این نوع کاربرد از بقی مترادف رایجتری در مصر دارد که بعدا به آن هم خواهیم پرداخت (فضل).
۲) بقی+صفت
وقتی بقی با یک صفت به کار رود ، معنای فعل ناقصه (شدن) یا حاصل و واقع شدن می دهد مثلا: بقيت عزيز (عزیز شدم) _ بقینا اتنين غراب عن بعض (شدیم دو تا غریبه از هم!)
۳) بقى+ل...+زمان
این ترکیب ترکیب خاصی است! بقی+ل+ضمیر+زمان. این ترکیب معنای سپری شدن، گذشتن زمان (زمان) برای کسی(ل+ضمیر) را می دهد. اشکالی ندارد به جای ضمیر اسم هم بگذارید ولی خب کاربرد ندارد. اصلا میتوانید ل+ضمیر را (به علت وجود قرینه) حذف کنید. برای زمان هم میتوانید انواع کلماتی که معنای زمانی دارند را بگذارید مثلا يوم ، ليالي ، سنين ، مدة و ... . این ترکیب خود یه جمله ی قیدی است و باید همراه جمله ی دیگری بیاید نه تنها. مثال: بقالي شهور ماشفتكش (ماه هاست ندیدمت) _ بقالو سنة تزوج (یه ساله ازدواج کرده) _ بقالها یاما (زمان) شاغلا البال (خیلی وقته فکرمو مشغول کرده!) _ عاشق بقالي سنين ولا غيرك في بالي (سال هاست عاشق شدم و جز تو تو فکرم نیست) _ بقا (لو) ليل نهار بيبكي (شب و روز داره گریه میکنه)
۴) ... بقى!
یکی از کاربرد های دیگر بقا ، وقتیست که پس از جمله یا فعلی بیاید و معناى کافی بودن بدهد. اینجا بقی به معنای بقی للحد (به حد رسیده) است و ترجمه ی روان آن "دیگر" است. ممکن است جای فعل کلماتی مانند کفاية ، خلاص ، طيب و... هم بیاید. مثال با غیر فعل: كفاية بقى! كفاية بينا خصام (بسه دیگه! دشمنی بینمون کافیه) _ طيب بقى (خوبه دیگه [مخالفت رو] تمومش کنین]) مثال با فعل: ارجع بقى! تعالى لي بقى! (برگرد دیگه! بیا پیشم دیگه) _ روح بقا! (برو دیگه)
۵) بقى+فعل
اگر بقی با فعل (مضارع) یا شبه فعل بیاید ، معنای مصاحبت و تدریج می دهد. یعنی از یک زمانی همچنان این کار در حال انجام بوده و حالا هم ادامه دارد (دقیقا معادل حال کامل استمراری انگلیسی!). مثال: بقيت بخاف (همش در ترس بودم). بقيت عايشة عشان خاطرك (به خاطر تو مشغول زندگی شدم)
معادل
معادل بقی در فصیح همان بقي است که در فصیح فقط معنای اول را دارد؛ برای کاربرد دوم هم افعال ناقصه به کار می روند. در عامیانه هم معادل بقی مانند کاربرد مصری وجود ندارد مگر صار برای کاربرد های دوم و سوم برای کاربرد سوم مثلا: صارلو=بقالو. در عامیانه هم ممکن است بقی با کاربرد سوم و چهارم باشد ولی کاربرد پنجم معادل ندارد و از محاورات خاص مصری زبانان است.
نکته:
در کاربرد سوم و چهارم ، بقی صرف نمی شود و فقط به همین شکل للغائب است مثلا بقالي سنين✅ (بقت لي سنين❌).
فضل
معنا و کاربرد
نه! منظور فضل و بخشش و ... نیست! فضل به معنای باقی ماندن از کلمات رایج مصر و مترادف کلمه ی بقی در کاربرد اول است. علت این معنا برای آن ، لطف کردن و به پای چیزی ماندن است که دیگر به این ارتباط کسی فکر نمیکند. ممکن است بعد آن فعل هم بیاید که معنای تداوم آن عمل را میرساند. شکل آینده ی آن کاربرد زیادی دارد.
مثال ها
فضلت سنين واقف مكاني (سال ها تو جا [و حال] خودم موندم) _ حفضل احبك (همواره دوستت خواهم داشت) _ حفضل كده بالشكل ده (اینجوری به این شکل باقی میمونم) _ افضل معايا (با من بمون)
لسه
معنا و کاربرد
لِسَّه به معنای هنوز ، تا حالا و همچنان است. لسه معمولا همراه جملات منفی یا پرسشی (یا پرسشی منفی با هم) به کار می رود. و معمولا هم با آن فعل ماضی به کار می رود مثلا: لسه مقريتش البريد (هنوز نامه و پست رو نخونده ام) ؛ اما با آن فعل مضارع نیز می تواند به کار رود و در آن صورت معنای همچنان و هنوز (به معنای: باز هم) می دهد؛ یعنی کاری که همچنان پس از جریان های متعددی که روشن کننده هستند انجام می شود و همراه با تعجب است. مثلا: لسه بتسأل ليه بحبك؟! (هنوز هم داری می پرسی چرا دوستت دارم؟!)
اصل و ساختار
اصل این کلمه "إلى الساعة" بوده به معنای تا الآن؛ سپس إلى به فرم عامیانه "ل" در آمده و الساعة هم تخفیف یافته و به فرم السع در آمده مثل هسع و هسه (ها+السع:الآن) در کشور های خلیجی؛ که اتفاقا این گونه کتابت (لسع) هم رایج است. اما در مصر معمولا عین را هم تخفیف می دهند و فقط جای آن یک "ا" (فتحه ی کشیده) می گذارند پس می شود لِسّا که معمولا آن را با های سکت عوض می کنند پس: لِسّه.
معادل
اول باید اعتراف کرد که این کلمه فقط خاص مصر نیست و در سایر کشور ها هم دیده می شود اما نه همه جا؛ خالی از لطف نبود آن را هم جزء مصطلحات و مفردات مصری به شمار آوریم چراکه کاربرد زیادی هم دارد. لسه در فصیح معادل "إلى الآن" است . در عامیانه و سایر کشور ها همچنان از لسه استفاده می شود اما در شام از کلمه ی دیگری بیشتر استفاده می شود: "لهلق" و آن هم از کلمات خاص خود شام ساخته شده؛ این کلمه از ل(=إلى) هَلَّق (با تلفظ هَلَّأ) است که هلأ = ها+الوقت که ها(ي) حرف تنبیه بوده که سر اسم اشاره و این ها می آمد و اما در شام به تنهایی هم برای اشاره به کار می رود و کلمه ی الوقت هم یعنی الآن که واو اول آن و تای آخر آن تخفیف یافته! و نهایتا به این شکل در آمده است.
مثال ها:
لسه ماتعرفنيش؟! (هنوزم منو نمی شناسی؟!) _ لسه في أيام جاية (هنوز هم روزهای آینده هستن)
قوام
معنا و کاربرد
قَوام با تلفظ (أَوام) به معنای ایستادن، بلند شدن، قامت و ... است و در مصر همراه فعل هایی به کار می رود که متضمن این معانی هستند ؛ مثلا صحي ، كبر و ... . قوام نیز از کلمات خاص مصر است و کمتر در جایی دیده شده.
معادل
قوام نیز مانند بقی بعد از کفاية لفظ تاکیدی است و معادل ندارد.
مثال ها:
يدن الديك اصحى قوام اعجن واخبز واسقي حمام (خروس میخونه [از خواب] بلند میشم خمیر میزنم نون میپزم و به پرنده ها آب میدم) _ كبر قوام واتعلم (بزرگ شده و [زندگی رو] یاد گرفته!)
وزن فُعَيَّل
اصل و کاربرد
کلمات بسیاری در مصر بر وزن فُعَيّل می آیند. این وزن در اصل فُعَيِّل ، وزن تصغیر فَعيل بوده است که گویا جهت افاده ی بیشتر معنی یا برای غرایض خاص مثل تحبیب و... در مصر رایج شده است. این کلمات معادل همان فعیل تصغیر نشده ی اولیه هستند.
مثال ها
رایج ترین آن ها عبارتند از:
صُغَيَّر (=صَغير، کوچک) _ كُوَيّس (خاص مصر، خوب)
قُلَيّل (=قليل، كم) _ قُصَيّر (=قصير، كوتاه)
رُفَيّع (=رفیع، بلند) _ حنَيّن (=حنون، مهربان)
توضیح
۱) این کلمات با این وزن رایج اند ؛ یعنی صَغير تقریبا کاربردی ندارد و همین طور غیر آن ها را هم نباید به این وزن خواند مثلا طُوَيّل به جای طَويل هم نادرست است (طَويل کاربرد دارد).
۲) بسیاری از مواقع ضمه ی ابتدایی و فتحه ی حرف مشدد به شکل کسره تلفظ می شود (مثل حِنَيِّن). گاهی هم در صورت امکان وصل ابتدای کلمه ساکن شده (قاعده ی عامیانه) و وصل انجام می شود مثلا كده صْغير
٣) حنيّن و كويّس در مصر بسیار کاربرد دارند.
٤) تلفظ قُلَيَّل ، أُلَيَّل و قُصَيَّر ، أُصَيَّر است (تبدیل قاف به همزه).
مثال ها:
ياريت سنك يزيد سنتين عشان سنك كده صغَيّر (ای کاش یه دو سالی بزرگتر شی آخه اینجوری خیلی کوچیکی!) _ -ازايك؟ -كُوَيّس (-چطوری؟ -خوبم) _ مهما هقول عنك قليّل (از تو هرچی بگم [بازم] کمه) _ بين حبي ليكي وكرهي ليكي خيط رفيّع (بین عشقم و نفرتم به تو خط بلندی هست) _ دبت فيك بنظرة حنيّنة (با یک نگاه مهر آمیز در [عشق] تو سوختم)
مفردات رايج
توضیح
در هر گویشی علاوه بر قواعد و کلمات دستوری ، کلمات عادی هم به شکل خاصی در می آیند.
مثال ها
برخی از کلمات رایج مصری را برایتان آورده ام:
عيش (=خُبز ، نان) _ راجِل/رِجّالة (=رَجُل/رِجال ، مرد/مردان)
ستّ/ستّات (=مرأة/نساء ، زن/زنان) _ واد (=وَلَد ، پسر)
تَرابيزَة (=منضدة،طاولة ، میز) _ سِكَّة (=طريق،سبيل ، راه)
حاجة (=شيء ، چیز) _ اوضة (=غرفة ، اتاق)
جنية (واحد پول مصر🇪🇬) _ جدع (=قوي،ذكي ، قوی و زرنگ)
أفندي/أفندم (=سيدي ، آقا و سرورم)
توضیح:
عيش در مصر (با مصوت /ي/) به معنای نان است نه زندگی.
راجل شکل عامیانه ی رجل است با این حال در مصر به شکل راگل تلفظ می شود. در مصر جمع خاصی دارد و رجال با جیم مشدد و تای تانیث همراه می شود و نهایتا رگّالة تلفظ می شود. البته شکل عادی رگال هم صحیح است.
ست در عامیانه هم رایج است و در اصل سيّدة (خانم) بوده است. جمع آن هم با ات می شود ستّات.
واد خاص مصر است به معنای پسر ، جوان و ...
ترابیزة در اصل کلمه ای اجنبی (ایتالیایی) است به معنای میز که وارد مصر شده است.
سکة در عربی فصیح هم موجود است اما در مصر رایج است. در فصیح بیشتر از طریق و سبیل استفاده می شود. مثال: سكة الحديد (راه آهن)
حاجة هم قبلا بحث شده دوباره ذکر کردیم!
اوضة کلمه ایست خاص مصر و به معنای اتاق.
جنیة با تلفظ گنیه ، واحد پول کشور مصر است که هر جنية حدودا 0,17 دلار است)
جَدَع با تلفظ گَدَع کلمه ایست رایج در مصر که از کلمه ی أَجدَع در عربی فصیح گرفته شده که أجدع به معنای بینی بریده و از صفات شیطان است اما جدع تغییر معنا پیدا کرده و به معنای قوی ، زیرک و ... به کار میرود. صرف آن جدع/جدعة/جدعين است.
أَفَندي یا أَفَندِم کلمه ایست با ریشه ی ترکی (efendem) که برای معنای تکریم و احترام به شخصی به کار میرود و معادل سيدي (سرورم) در عربی فصیح است.